در مجموعه «حرکت جهان به سوی»، انسان در هزارتوی زمان، چنان مسحور زرق و برق روزمرگیهای خویش گشته که میتوان گفت در خرج کردن زمان، بیش از حد سخاوتمند بوده است.
در آثار «بیاد» انسان، جهانی را ساخته است که به سوی کمرنگ کردن نقشش در سرنوشت خویش، باشتابی بیسابقه در حرکت است و به سویی میرود که بازیچههای دنیای شیرین کودکی که تا دیروز تنها شخصیتهای فانتزیی چون سیندرلا و پینوکیو بودهاند امروز به جای نقش انسان مینشینند و انسان که کاندیدای نقش خوبتر در جهان هستیست سکوی افتخار خویش را تسلیم این تمثیلها با تمام خصلتهایشان که فارغ از معصومیت و صداقت به نظر میرسند، مینماید.
«بیاد» معتقد است، بدی از جایی آغاز میشود که خوبها (تمثیلها) به جای خوبترها (انسان) مینشینند و انسان به اجبار به حداقلها اکتفا میکند. چنین میشود که انسان نقش خویش را در سرنوشت خود فراموش میکند چنانکه گویی قلب و ذهنش به مانند دست بستهای، مسدود میشوند و نگاه او به سوی آسمان در انتظار یاریست. او به دنبال معجزهاست و از خود میپرسد که آیا حرکت جهان به سوی… !؟؟