
گردآوری و ترجمه
نوشین کریمی
تعریف سمبولیسم یا نمادگرایی
در مقایسه با امپرسیونیسم که تأکید آن صرفاً بر نوع برخورد نقاش با نور و رنگ است، سمبولیسم جنبشی هنری و در عین حال ادبی بود که اندیشه و انگارههایی را به واسطهی نمادها ارائه میدهد و بر معنایی ورای فرم، خطوط، اشکال و رنگها تأکید میکند. آثار برخی از هنرمندان سبک سمبولیسم مثالهایی بارز از پایان سنت بازنمایی دوران کلاسیک به شمار می روند. این جنبش نامحسوس در هنر در دهه های ۱۸۸۰و ۱۸۹۰ در ارتباطی نزدیک با جنبش ادبی سمبولیستی در شعر فرانسه شکل گرفت و واکنشی بود به اهداف طبیعت گرایانهی مکتب امپرسیونیسم و نیز به اصول رئالیسمی که توسط گوستاو کوربه وضع شد: «نقاشی اساسا هنری عینی است و فقط میتواند شامل بازنمایی چیزهایی شود که واقعی و موجودند… شیء انتزاعی به قلمرو نقاشی تعلق ندارد»

جیمز موریه شاعر، در تضاد مستقیم با این ایده، مرامنامهی سمبولیستی را انتشار داد و در آن اظهار داشت: اصل اساسی هنر«جامه پوشاندن به ایده به شکل حسی است» و کلمه ای بود که اولین بار برای توصیف نقاشیهای ونگوگ و گوگن به کار رفت. سمبولیسم واقعیت محض را مبتذل و ناچیز می شمرد و مدعی بود که باید واقعیت را به شکل نمادِ شناخت درونی هنرمند از آن واقعیت ارائه کرد. در سمبولیسم ذهنیت رمانتیسیسم شکل افراطی به خود گرفت و علاوه بر ذهنیت افراطی، سمبولیستها اصرار داشتند که هنر را از هرگونه کیفیت سودمند بزدایند و شعار«هنر برای هنر» را ترویج دهند.
هدف سمبولیسم حل مناقشه بین دنیای مادی و معنوی است. به همان ترتیب که شاعر سمبولیست زبان شعری را پیش از همه به عنوان بیان نمادین زندگی درونی مورد توجه قرار داد، از نقاشان نیز میخواستند تا بیانی بصری برای رمز و راز بیابند. نمادگرایان بر این باور بودند که تجسم عینی، کمال مطلوبی در هنر نیست، بلکه باید انگارها را به مدد نمادها القا کرد. بر این اساس آنان عینیت را مردود شمرده و بر ذهنیت تأکید میکردند. همچنین میکوشیدند رازباوری را با گرایش به انحطاط و شهوانیت در هم آمیزند.
«سمبولیسم» را میتوان جلودار «مدرنیسم» دانست از این جهت که مفاهیم انتزاعی و اغلب جدیدی را بسط میداد، تا حقایق ذهنی و روانشناسانه مربوط به تفکر وجود یک واقعیت معنوی پشت جهان فیزیکی را بیان کند.

ایدههای اصلی و اهداف سمبولیسم
آنچه هنرمندان و سبکهای مختلف مرتبط با «سمبولیسم» را به هم متصل میکند تأکید روی احساسات، عواطف و ذهنیت به جای حقیقتگرایی است. آثار آنها برخاسته از جهانبینی جامعه و یا فرهنگی خاص است که در بیان حقیقت مورد نظر او نقشی مهم ایفا میکند.
«سمبولیسم» عرفان مذهبی، انحراف، شهوت و انحطاط را در هم میآمیزد و برخی از موضوعات مورد بحث آن شامل علاقه و توجه به جهان غیب، وحشت، دنیای رویایی، مالیخولیا، شیطان و مرگ میشود. نقاشان نمادگرا از طیف گسترده ای از موضوعات از جمله قهرمانان، زنان، حیوانات و مناظر را استفاده می کنند و اغلب به این سوژه ها معانی عمیقی مانند عشق، گناه، مذهب یا بیماری را میدهند و به جای این که زندگی واقعی را برای نمایش چیزی به کار برند از استعاره ها استفاده میکنند.
در نوع اولیه رایج «سمبولیسم» نمادها شرطی، کلیشهای و رایج با عرف پذیرفته شده در جامعه بودند اما به تدریج مفاهیم جدید، شخصی و ظریفتری از نمادها در هنر امروزی پدیدار شد. امروزه هنرمندان «سمبولیست» گاهی ناگفتنیهای غیرقابل توصیفی چون رویاها و الهامات را نیز گرفته و به آن شکل میدهند.

هنرمندان سمبولیست از نظر سبک و روش کار بسیار متنوع بودند و برخی از مهمترین هنرمندان پیشکسوت این سبک عبارتند از پاول گوگن، گوستاو مورو، اودیلون ردون، اوبری بردسلی و جیمز انسور. بسیاری از هنرمندان سمبولیست از نوع خاصی از تصویرپردازی مشابه نویسندگان سمبولیست، الهام میگرفتند. اما گوگن و پیروان او از موضوعات متظاهرانه و افراطی کمتر استفاده میکردند و غالبا صحنههای روستایی را بر میگزیدند. با وجود آن که نوعی حس مذهبی شدید و پر رمز و راز، مشخصهی این جنبش بود، ولی همین حس شدید شهوانی و انحرافی، مرگ، بیماری و گناه از جمله موضوعات مورد علاقه این جنبش بود. اگر چه سمبولیسم عمدتا در هنر فرانسه بحث میشود اما تاثیر فراگیر و گسترده تری داشت و هنرمندان مختلفی چون مونش به عنوان بخشی از جنبش در مفهوم گستردهی آن مورد توجه هستند.در حقیقت، نمادگرایی، دورهی گذاری از رمانتیسم اوایل قرن نوزدهم به مدرنیسم در اوایل قرن بیستم فراهم آورد.
پاول گوگن که زندگی اجتماعی خود را با کار دلالی سهام در پاریس آغاز کرد و از روی ذوق شخصی به نقاشی و جمع آوری آثار هنرمندان معاصر پرداخت، در سال ۱۸۸۹ در مقام شخصیت اصلی هنر نوظهور سمبولیسم خوانده شد. پیروان رمزگرای گوگن خود را «نبی ها» (کلمه عبری به معنای پیغمبر) مینامیدند.

نقاش انزواجوی دیگری که توسط رمزگرایان کشف شد اودیلن رودون بود که تخیلی انباشته از اوهام داشت. وی استاد حکاکی روی سنگ و مس برای چاپ تصاویر سیاه قلم بود از رویاهای عجیب و غریب و تخیلات کابوس آسای ادبیات رمانتیک الهام می گرفت. او اثر معروفش «چشم بالونی» را به ادگار آلن پو تقدیم کرد. در واقع حکاکیهای رودون اشعاری مرئی هستند که عالم وهمانگیز و مردهمانند پو را به تصویر کشیدهاند. در این اثر تک چشم واحد رمزگونه برای به نمایش در آوردن عقل بصیر خداوند است. رودون تمام کاسهی چشمی را که از حفرهاش بیرون آمده به صورت بالونی سرگردان در آسمان نقش کرده است.
در مجموع از دیدگاه سمبولیست ها واقعیت آرمان درونی، رویا یا نماد فقط میتواند به صورت غیر مستقیم با واسطه بیان شود، یعنی با استفاده از کلیدها یا تمثیلهایی که نمایانگر واقعیت درونی هستند.