“این نقاشی یکی از بهترین نقاشی هایم هست و اگر احساسی که من در استفاده از المانهای تصویری بکار بردم تبدیل به متنی قابل خوانش از طرف بیننده شود داستانی پر احساس در خود دارد .”
موسیقی این کار قسمتی از فیلم سابرینا میباشد که آدری هپبورن ترانه ای را زیر لب زمزمه میکند و داستان این نقاشی شروع میشود.
کامبیز خدابنده از شهرهایی که دیده و در آنها زیسته راضی نیست و شهرهای رویایی خود را می سازد. آنچه که دوست دارد ببیند را برجسته و رنگی و فراوان می کشد مثل پروانه ها و پارک ها و گل ها و آنچه را که نمی پسندد به کل پاک می کند مثل هواپیماهای زشت پر سر و صدا و آلودگی و تصادف و خشم و سیمان. اگر هم ترافیکی هست ترافیک آدمهای شیک و شاد است که دارند می رقصند و سرخوشانه قدم میزنند. خوب آرمان شهرهای خودش هستند و آدم می تواند هر کار دوست دارد با شهر خودش بکند.
درباره کامبیز خدابنده بیشتر بخوانید.
نقد مهرنوش علی مددی را درباره یوتوپیا بخوانید.