
من به عنوان یک نقاش خوشبین و کسی که کارهایش امیدوارکننده است شناخته شده ام. ولی به هر حال نمی توانم از تجربه زندگی روزانه خودم را کنار بکشم. ضمن این که نمی توانم از ناخودآگاهم حرف بزنم و به هر حال در هر کار و اثری تعدادی رمز و استعاره و کنایه است که جزو ذاتی اثر است. مجموع اینها به شما حق می دهد که هر طور می خواهید آن را تفسیر کنید ولی ما در یک جایی احتلاف نظر پیدا می کنیم به عنوان مخاطب و خالق اثر. این که اینها چقدر به عمد و یا خاص و یا این که بعضی ایده ها تا چه اندازه صادقانه و ناخودآگاه و به کنایه و زبان رمز و استعاره هنری بوده، کاملا شخصی است. من از فلسفه بافی و ادبیات بافی و شعار دادن کاملا پرهیز دارم
ذهن شیفته ی انتزاع مهدی سحابی به گونه ی متفاوتی منحصر به فرد است. او تعلق خاصی به استفاده ی بی قید از مدیوم های گاه دورانداختنی و گاه ساختنی دارد. تنها از او بر می آمد که با کمترین جزییات بیشترین شخصیت را به فیگورهای سرگردان لابلای ماشین های تصادفی و یا صورتک های کاغذی ببخشد و یا با چند گیره ی رخت و شانه ی چوبی پرندگانی چنین باورپذیر خلق کند. نگرش بلوغ یافته و چندرسانه ای اش او را قادر ساخته بود که بدون هیچ تقلای اضافه ای آثاری به نهایت ساده، صادق و بی اغراق بیافریند.
بدون شک هر آنچه از اندیشه ی پربار و چند بعدی هنرمندی به قامت سحابی متبادر می شد پتانسیل تبدیل به یک اثر هنری را در خود داشته است. تنها وقتی از دریچه ی چشم او به گرافیتی های رنگارنگ مربوط و نامربوط نگاه کنید می شود حتی دیوارنویسی ها را هم قاب گرفت و از دیدن نوشتار عامی اسپری شده روی سیمان ناهموار حریصانه لذت برد.
درعین حال او به تمام مجموعه هایش وفادار می ماند و به واقع هیچ کدام برای او تمام نمی شوند. گوشه ی چشم چهره های هخامنشی را زمانی حبس در حجم های چوبی مدرن دیواری اش می بینی و گاهی خیره به لنز دوربین از پشت فتومدیاهای لایه لایه اش. و صورتک های کاغذی اش مدام در حال سرک کشیدن در جای جای توتم های رنگ رنگ و یا در حال ژست گرفتن در قابهای عکسهای پرسنلی اند. او معتقد بود که بیشتر کارهایش فی البداهه هستند و برایشان تفسیری ندارد اما مگر می شود به ماشین قراضه های تصادفی و مچاله ی او نگاه کرد و با اشباح سرگردان میان شان درد را سهیم نشد؟ به اعتقاد من او همیشه در حال گذار و سفر از میان مجموعه ها و نوشته ها و ترجمه هایش بوده است .با هرکدام زیسته و از هرکدام نگاهی به دیگری داشته. با مجسمه هایش می نوشته و با ترجمه هایش دنیای پردغدغه ذهنش را نقاشی می کرده چنانچه هر یک را بنگری و یا بخوانی اشارتی از دیگری را بیابی.
مژده طباطبایی
از سایت www.mehdisahabi.foundationدیدن فرمایید.مهدی سحابی مترجم داستانها فرانسوی بود که با بازگرداندن آثار بسیاری از نویسندگان بزرگ غرب بهزبان فارسی، هم آنان را در ایران بیشتر شناساند و هم به کارشان حیاتی دوباره بخشید.
سحابی، با ترجمهٔ آثار متعدد از نامآورانی چون سیلونه، سلین، سیمون دوبووار، کالوینو و فوئنتس، موفق به معرفی آنان به هموطنان خود شد؛ اما بیتردید بازگرداندن رمان در جستوجوی زمان ازدسترفته خلق مارسل پروست، کاری شاخص است که خواندنش، ماهها زمان میبرد. کارنامهٔ سحابی بیش از ۴۰ اثر تألیفی و ترجمانی دارد.
سحابی را از مترجمان بسیار پرکار آثار ادبی میشناسند که ترجمه را از اوایل دههٔ شصت شروع کرد. «بارون درختنشین» از ایتالو کالوینو، «مرگ قسطی» از لویی فردینان سلین، «مرگ وزیرمختار» از الکساندر گریبایدوف، «تربیت احساسات» از گوستاو فلوبر و «همه میمیرند» از سیمون دوبوار عناوین برخی از مجموع پرتعداد آثاری است که سحابی طی سه دههٔ گذشته از زبانهای انگلیسی، فرانسوی و ایتالیایی، ترجمه کرده است.
اما سحابی صرفاً مترجم نبود. مدتی را به روزنامهنگاری، بازیگری و عکاسی مشغول بود و دستآخر به سراغ ادبیات، نقاشی و ترجمه رفت. سحابی در تهران، نقاشی تحصیل کرد و بعد در ایتالیا کارگردانیِ سینما خواند؛ اما هر دو را کنار گذاشته و به روزنامهنگاری پرداخت. او در دو دههٔ اخیر نقاش و مجسمهساز فعالی بود و آثارش در نمایشگاههای فردی و جمعی بارها دیده شده است. سحابی در فرانسه تشکیل خانواده داد و اغلب در آن کشور میزیست و سرانجام ایست قلبی، صبح روز یک روز پاییزی، دور از وطن او را از پا درآورد.